|
آسیب شناسی وحدت حوزه
ودانشگاه
چکیده
1. مسئله اسلامی شدن دانشگاه یک بحث خاص خودش و همایش مخصوص خودش را دارد.
2. وحدت وفاق ملی و سران سه قوه و مجمع تقریب و مجمع جهانی اهل بیت برکات خاص خودش
را دارد. 3. حوزه و دانشگاه اگر بخواهند در مقام وحدت سخن بگویند باید ارزیابی
کنند که خطر اختلاف چیست. 4. کار اساسی حوزویان و دانشگاهیان، معلوم و علم و عالم
است. 5. بیگانه در آن دو بخش نفوذ پیدا کرده. 6. مواظب باشیم در بخش دیگر نفوذ
پیدا نکند. 7. تنها راهش آن است که آینه شویم. آینه شو تا بردت سوی دوست، کوی
دوست. آنوقت دیگر اختلافی نیست.
آیتالله جوادی آملی پس از بیان مطالبی درباره برکات اسلامی شدن دانشگاه،
وحدت و وفاق ملی، وحدت سران سه قوه و مجمع تقریب و مجمع جهانی اهلبیت(ع)، به بحث
پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه پرداخت که خلاصه آن را ملاحظه میکنید:
تا ما به خطر اختلاف آشنا نشویم از منافع وحدت آگاه نخواهیم شد و تا از
منافع وحدت آگاه نشویم به بحثش نمیپردازیم، برای تحصیلش نمیکوشیم و برای حراستش
سعی نمیکنیم.
پیامبر خدا(ص) در مورد ضرورت وحدت فرمود: «ایاکم و البغضاء و ایاکم و کذا و
کذا فانها الحالقه لدینکم». اختلاف، مثل یک تیغ تیز به دست اختلاف کنندگان است که
هر روز دینشان را تیغ میکشند مثل کسیکه سرش را هر روز تیغ میکشد دیگر مویی نمیماند
و نمیروید. فرمود: کینه یعنی این! دو نفر در حوزه یا دانشگاه که با هم اختلاف
دارند محور اساسی اختلاف، دین و خدا و امثال ذلک است لذا برای اینکه دیگری را از
پا در بیاورد از هیچ کاری کوتاهی نمیکند. اما در واقع دارد دین خودش را تیغ میکشد.
این آن را تکفیر میکند و آن این را تفسیق میکند. در این میان دین خود را تیغ میکشند.
دیگر دینی برای طرفین باقی نمیماند. وقتی برای طرفین، دینی باقی نماند به جامعه
سرایت میکند. جامعه که از دین تهی شد حمله بیگانه همان و سلطه او همان. پس انسان
هیچ چارهای ندارد مگر آنکه متحدانه بیندیشد.
اما راه برقراری وحدت چیست؟ تا انسان دشمن و راه نفوذ او را نشناسد نمیتواند
وحدت را برقرار و حفظ کند. پیامبر فرمود: علما مرزداران دینند و امیرالمؤمنین
فرمود: «من نام لاینام عنه» کسیکه در سنگر است نباید بخوابد بلکه خواب را مزمزه میکند.
اما اگر کسی خوابش برد دشمن که نمیخوابد. بنابراین اگر کسی نداند دشمن او کیست و
کالای او چیست، چه میخواهد و از چه راه وارد میشود قهراً سرمایه را میبازد.
حوزههای علمی و دانشگاهی با سه عنصر محوری کار دارند که در همه این عناصر، دشمن
نفوذ کرده است: معلوم، علم و عالم. در مورد معلوم، خداوند میفرماید همه چیز عالم
سرجای خودشانند. اگر شما صدها بار هم خدمت معلومات بروید میبینید هیچ شکاف و
اختلاف و بینظمی در آنها نیست. لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا. و نیز
میفرماید:
ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر ینقلب الیک کرتین. با توجه به
معنای کلمه فوت، معنایش این است که هیچ کس سرجایش را ترک نکرده. اگر کسی پست خودش
را ترک کند میشود فوت.
پس خداوند فرمود من معلوم را از صدر تا ساقه جهان طوری آفریدهام که هیچ
اختلافی بین آنها نیست و همه از عرش تا فرش مسخرند. در مورد علوم نیز خداوند جوری
تنظیم فرموده که هیچ علمی علم دیگر را نفی نمیکند؛ بعضی در خدمت بعضی هستند.
بعضیها خدمتگذار بعضیاند بعضی فائده بعض دیگرند. هیچ نقد و نقضی بین سلسله دانشها
نیست. بعضی مبادیشان را از بعض دیگر، بعضی مسائلشان را از برخی دیگر میگیرند و
بعضی وامدار بعضیاند.
اما نسبت به عنصر سوم که علمای حوزه و دانشگاهند ذات اقدس اله بما خبر داد
که عواملی چند، هم در معلوم اثر گذاشتند هم در علوم و هم تلاش میکنند در علمای
حوزه و دانشگاه اثر بگذارند. اما در معلوم اثر گذاشتند: ظهر الفساد فی البر و
البحر بما کسبت ایدی الناس. این وضع محیط زیست در اثر همین است؛ یهلک الحرث و
النسل؛ ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله. نگذاشتند این
نظام هماهنگ زیبا باهماهنگی، به مردم خدمت کند. آیه ظهر الفساد فی البر و البحر دو
مطلب را به ما میگوید: 1. این نظام هماهنگ بود، بیگانه نفوذ کرد و این نظام را
بهم زد، یعنی معلومها را به هم زد. 2. درباره علوم فرمود: تمام علوم خدمتگذار
یکدیگرند اما شبهه که آمد آن علم نه تنها مشکل خودش را حل نمیکند بلکه چوب لای
چرخ علم دیگر میگذارد. این شبهات از کجا پدید میآید: ان الشیاطین لیوحون الی
اولیائهم. شیطان نه تنها به آن طاغیان میگوید فساد و اهلاک حرث و نسل را برعهده
بگیرید به برخی عالمان نیز میگوید شبهه ایجاد کنید. شبهه ویروسی است که بساط علم
را بر هم میزند. تمام این مغالطههایی که سیزده قسمش در منطق آمده و ممکن است
زیرمجموعهاش خیلی بیش از اینها باشد همه به دخالت شیطان است: یا محمول را به جای
محمول دیگر یا موضوع را به جای موضوع دیگر میگذارد و یا رابطهها را منقطع میکند.
در هر موردی که انسان اشتباه میکند به دخالت شیطان است. پس ظهر الفساد فی العلوم،
چه علوم بحری و چه علوم بری، بما کسبت ایدی الناس بوسوسه ابلیس. اینکه خداوند
فرمود اتقوا الله و یعلمکم الله سرّش این است که یعنی طوری زندگی کنید که او
نتواند راه پیدا کند. شما مطلب را درست بفهمید. عمده آن است که ما خودمان را
دریابیم. اگر ما آدم خوبی باشیم هم میتوانیم جلو فساد را بگیریم هم میتوانیم
منشأ فساد را شناسایی کنیم هم جلو شبهات را بگیریم و هم به شبهات پاسخ دهیم.
شیطان به وسیله طاغیان و مشایخ سوء، نه تنها در معلومها اثر گذاشته و آنها
را فاسد کرده و در علوم اثر گذاشته و آنها را با شبهه قرین کرده بلکه علما و
دانشگاهیها را، حوزه و دانشگاه را رها نمیکند. البته بزرگانی در دانشگاه و حوزه
هستند که همیشه مواظب خودشان بوده و هستند. حریم آنها محفوظ است.
مطلب دیگر این است که: آنچه فلاسفه غرب تلاش کردند و سعیشان نیز مشکور باد
آنست که علم چقدر معلوم را نشان میدهد. اما آنچه جایش خالی است اینست که علم چقدر
عالم را اصلاح کرده است؟ این علم یک آینهای است که هم واقع را نشان میدهد هم
درون را. کمبود ما از اینجا شروع میشود و قهراً با این کمبود، وحدت رخت بر میبندد
و بسیاری از برکات میرود و رذایل به جای آنها مینشیند. کمبود، آنست که بشر
درباره این علوم که چهرهای به واقع و چهرهای هم به عالم دارد فقط تک بعدی تلاش
کرد.
اگر کسی چهار تا کلمه یاد گرفت و گفت انا اعلم منه، این تریبون شیطان است.
اگر ما خودمان را ساختیم هرگز دیگران را کم نمیگیریم. کسیکه اخترشناس است دارد
آیات تکوینی سپهر را تفسیر میکند، او که بحرشناس است، آنکه گیاهشناس است، آنکه
جانورشناس یا داروشناس است همه مفسران کتاب تکوین خدایند. قهراً کسی، کسی را طرد
نمیکند. اگر عالم ببیند چه اندازه علم در او اثر کرده و ساخته شده هیچ مشکلی پیش
نمیآید.
اگر ما حوزویان و دانشگاهیان خود را ساختیم و علم را آینه قرار دادیم و
بفهمیم که این علم را از طرف معلم – علَّم الانسان ما لم یعلم - نشان دهیم نه به
طرف معلوم نه به طرف عالم، آنگاه تمام لذتها بهره ماست. به ما گفتهاند اگر عالم
شدی آینه دستت هست به روی معلم نگاهدار. آنگاه که واقع را درباره زمین و آسمان و
شمس و قمر فهمیدی تو که نمیخواهی برای همیشه زمینشناس و آسمانشناس باشی. اگر
ذات اقدس اله سران سه قوه و مجمع تقریب و مجمع جهانی اهل بیت برکات خاص خودش
را دارد. 3. حوزه و دانشگاه اگر بخواهند در مقام وحدت سخن بگویند باید ارزیابی
کنند که خطر اختلاف چیست. 4. کار اساسی حوزویان و دانشگاهیان، معلوم و علم و عالم
است. 5. بیگانه در آن دو بخش نفوذ پیدا کرده. 6. مواظب باشیم در بخش دیگر نفوذ
پیدا نکند. 7. تنها راهش آن است که آینه شویم. آینه شو تا بردت سوی دوست، کوی
دوست. آنوقت دیگر اختلافی نیست.
سیره عملی بزرگان با همسر
سیره عملی علما و بزرگان با همسرانشان الگویی برای همه میباشد و بدین وسیله ارج نهادن اسلام به زنان واضح و مبرهن میشود. در این مقاله به برخی از منش علما میپردازیم؛ باشد که الگویی برای همه حق طلبان باشد.
نحوه رفتار امام خمینی(ره) با همسر
بنیانگذار جمهوریاسلامی که تا مرز عصمت پیش رفت و نمونه بارز و عینی انسانی الهی و ملکوتی بود و در تمامی شؤون زندگی، طبق احکام و دستورات دینی عمل مینمود، از جمله نوادر روزگار ما بود که چه در کل جامعه و فرآیند انقلاب و چه در زندگی خصوصی و خانوادگی خود برخوردی توأم با اکرام و احترام با زنان و دختران داشت که پرداختن به آن خود کتابی مستقل و مفصل خواهد شد. امّا در این اجمال اشارهای مختصر به نحوه برخورد ایشان با همسر و دخترانش در کانون خانواده، ما را در تفهیم هر چه بهتر و بیشتر لزوم و ضرورت تکریم بانوان یاری خواهد نمود.
همسر امام میگوید: حضرت امام به من خیلی احترام میگذاشتند و خیلی اهمیت میدادند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمیزدند ... امام حتی در اوج عصبانیت هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیکردند. |
همسر بزرگوار امام خمینی قدسسرّه در مورد نحوه برخورد حضرت امام(ره) با ایشان میگوید:
حضرت امام به من خیلی احترام میگذاشتند و خیلی اهمیت میدادند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمیزدند ... امام حتی در اوج عصبانیت هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیکردند. (امام در هنگام ناهار یا شام) غذا را شروع نمیکردند؛ به بچهها هم میگفتند: صبر کنید تا خانم بیایند ... حضرت امام [کارهای خانه] جارو کردن و ظرف شستن و حتی شستن روسری بچه خودمان را هم وظیفه من نمیدانستند و اگر به جهت نیاز گاهی به این کارها دست میزدم، ناراحت میشدند و آن را به حساب نوعی اجحاف نسبت به من میگذاشتند. حتی وقتی وارد اتاق میشدم، به من نمیگفتند: «در را پشت سرتان ببندید» صبر میکردند تا بنشینم و بعد خودشان بلند میشدند و در راه میبستند... امام در مسایل خصوصی زندگی من دخالت نمیکردند... هر طوری که دوست داشتم، زندگی میکردم. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند...
حضرت امام [کارهای خانه] جارو کردن و ظرف شستن و حتی شستن روسری بچه خودمان را هم وظیفه من نمیدانستند و اگر به جهت نیاز گاهی به این کارها دست میزدم، ناراحت میشدند و آن را به حساب نوعی اجحاف نسبت به من میگذاشتند. |
به احمدجان خیلی سفارش (مرا) کردند. به او گفتند: خیلی مواظب [مادرت] باش. من نتوانستم تلافی کنم و تو تلافی کن.»
خانم فریده مصطفوی، دختر امام تأکید میکند:«هیچ وقت ما ندیدیم ایشان[امام] به خانم بگویند «فلان کار را انجام بده» و یا حتی «یک چای برای من بریز»... خیلی به ایشان[مادرم] اظهار محبّت و علاقه میکردند و مقید بودند این اظهار محبّت و علاقه را جلوی ما فرزندان هم علنی کنند. امام احترام فوقالعاده برای خانم قائل بودند... در طول شصت سال زندگی، هیچ وقت یک لیوان آب از خانم نخواستند... در شرایط سخت روزهای آخر، هر وقت چشم باز میکردند، اگر قادر به صحبت بودند، میگفتند: خانم چطورند؟... اگر روزی خانم غذا را تهیه میکردند، هر چقدر هم که بد میشد، کسی حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعریف میکردند. امام به ما میگفتند: هیچ کس مادر شما نمیشود.»(1)
خانم فریده مصطفوی، دختر امام تأکید میکند:«هیچ وقت ما ندیدیم ایشان[امام] به خانم بگویند «فلان کار را انجام بده» و یا حتی «یک چای برای من بریز»... خیلی به ایشان[مادرم] اظهار محبّت و علاقه میکردند و مقید بودند این اظهار محبّت و علاقه را جلوی ما فرزندان هم علنی کنند. امام احترام فوقالعاده برای خانم قائل بودند... در طول شصت سال زندگی، هیچ وقت یک لیوان آب از خانم نخواستند... |
سیره علامه طباطبایی(ره) با همسر
نقش همسر افراد در اعتلای زندگی مشترک آنها به تناسب میزان درک، تحمّل و گذشت هر یک متغیر است. آنچه که در زندگی شخصیتی چون علامه طباطبایی(ره) کمتر بدان پرداخته شده و میزان ضرورت آن شاید کمتر از جنبههای دیگر نباشد، توجهی است که خداوند متعال از طریق همسر ایشان به وی نموده است.
آنچه مسلم است این که همسر علامه از خانوادهای روحانی و مذهبی بوده، ولی این به تنهایی برای تحمل آن همه شداید کافی نبوده، بلکه باید گفت: زمینههای روحی و معنوی بسیاری در او نمودار بوده که شخصیتی چون علامه طباطبایی(ره) هماره خود را مدیون او دانسته و ثناگو و قدردان او بوده است. فرزند علامه در این رابطه میفرماید:
«پدرم... صاحب اختیار خانه و امور آن را مادرم میدانستند. مادرم به کارهای درس ما و رفت و آمدهایمان رسیدگی میکرد و همه مسائل را کنترل میکرد و به قدری با هدایت عمل میکرد که پدرم با فراغت خاطر تمام به امور علمی خود میپرداختند.» (2)
از سوی دیگر، روابط فیمابین علامه و همسرش از نوع روابط عادی میان سایرین نبوده است، بلکه میتوان اذعان داشت که هر دو در یکدیگر ذوب شده بودند و ایمانی که همسر علامه به وی داشت ستودنی است. فرزند ارشد ایشان به نکته جالبی اشاره نمودند که هم بیانگر قدرت روحی علامه(ره) و هم بیانگر ایمان همسر وی به او بوده است:
«وقتی در محله یخچال قاضی قم زندگی میکردیم مادرم به من گفت: پس از فوت من، خانم فلانی را برای پدرتان خواستگاری کنید - آن خانم زنی معقول بود که با مادر من دوست بود و بچه و شوهر هم نداشت - من گفتم: مادر این حرفها چیست که میزنید؟ مادرم گفت: همین که من میگویم!
روابط فیمابین علامه و همسرش از نوع روابط عادی میان سایرین نبوده است، بلکه میتوان اذعان داشت که هر دو در یکدیگر ذوب شده بودند و ایمانی که همسر علامه به وی داشت ستودنی است. |
گفتم: شما از کجا میدانید که عمر چه کسی چه قدر است؟
او گفت: پسرجان، عمر من کمتر از پدرت است!
گفتم: آخر شما از کجا این چنین حرفی را میزنید؟
مادرم گفت: خودش (علامه) به من گفته است که من قبل از او خواهم رفت.
حال شما بررسی کنید چه کسی جرأت میکند به کسی بگوید که عمر شما کمتر از من است. این شوخی نیست، همینطور هم شد و والده ما در سال 1344 فوت کرد، الا این که آن خانم قبل از فوت مادر ما ازدواج کرد.»(3)
مرحوم علامه طباطبایی(ره) بارها از همسر خود به عنوان زنی صبور و شکیبا یاد کرده است و خود نیز در قدردانی از محبتهایی که همسرش به وی نموده بود کوتاهی نمیکرد و در این خصوص از رفتار خوب خود ذکری به میان نمیآورد و همه خوبیها را به همسرش نسبت میداد.(4)
رفتارشان با مادرم بسیار احترامآمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار میکردند گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که ما گمان میکردیم اینها هرگز با هم اختلافی ندارند آنها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند.»(5)
فرزند علامه طباطبایی میگوید: رفتارشان با مادرم بسیار احترامآمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار میکردند گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که ما گمان میکردیم اینها هرگز با هم اختلافی ندارند آنها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند. |
وقتی همسر مرحوم علامه در سال 1344 بیمار میشوند، علامه هرگز اجازه نمیدهند تا همسرشان برای انجام کاری از بستر بلند شوند.
«مادر من حدود 27 روز پیش از فوت در بستر بیماری بود و در این مدت پدرم از کنار بستر ایشان لحظهای بلند نشدند. تمام کارهایشان را تعطیل کردند و به مراقبت از او پرداختند.» (6)
پس از فوت همسر نیز علت آن همه تأثر قلبی را چنین بیان میفرمایند:
«مرگ حق است. همه باید بمیریم. من برای مرگ همسرم گریه نمیکنم. گریه من برای صفا و کدبانوگری و محبتهای خانم است. ما زندگی پرفراز و نشیبی داشتهایم. در نجف اشرف با سختیهایی مواجه میشدیم. من از حوائج زندگی و چگونگی اداره آن بیاطلاع بودم. اداره زندگی به عهده خانم بود. در طول مدت زندگی ما هیچگاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمیکرد، یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود. در تمام دوران زندگی ما هیچگاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی؟ یا چرا ترک کردی؟» (7)
علامه طباطبایی در مورد همسرش میگوید: ما زندگی پرفراز و نشیبی داشتهایم. در نجف اشرف با سختیهایی مواجه میشدیم. من از حوائج زندگی و چگونگی اداره آن بیاطلاع بودم. اداره زندگی به عهده خانم بود. در طول مدت زندگی ما هیچگاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمیکرد، یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود. |
« -علامه- تا سه چهار سال پس از فوت همسر خویش هر روز سر قبر او میرفتند و بعد از آن هم که فرصت کمتری داشتند، به طور مرتب، دو روز در هفته، یعنی دوشنبهها و پنجشنبهها بر سر مزارش حاضر میشدند و ممکن نبود این برنامه را ترک کنند و همواره میگفتند: «بنده خدا بایستی حقشناس باشد. اگر آدمی حق مردم را نتواند ادا کند حق خدا را هم نمیتواند ادا کند.»(8)
در پاسخی که مرحوم علامه برای نامه تسلیت یکی از شاگردانش نوشتهاند شدت علاقه خویش را به همسرشان ابراز داشتهاند و با این که چندین بار در این نامه حمد خدا را به جای آوردهاند نوشتهاند:«با رفتن او برای همیشه خط بطلان به زندگانی خوش و آرامی که داشتیم کشیده شد.» (9)
یکی از شاگردان برجسته علامه میگوید: وقتی که همسرش فوت شد پولی به من داد تا به کسی بدهم که تا یک سال هر شب جمعه برای آن مرحومه در حرم، زیارت حضرت معصومه (س) را بخواند.(10)
همسر شهید مطهری میگوید: «در مدت 26 سالی که با ایشان زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار میکردند، با صدای متین و چهره خندان، به طوری که من با یک ارادت و عشق خاصی کار میکردم و علاقه شدید ایشان به من و محبتهایی که میکردند، مرا در انجام کارهای منزل رغبت و شوق عجیبی میبخشید. |
نحوه رفتار استاد شهیدمرتضی مطهری(ره) با همسرش
خوشبختانه در سالهای بعد از پیروزی انقلاب، به دلیل فراهم آمدن بستر حضور عینی و عملی بسیاری از عالمان متعهد و مصلحان دینی در عرصههای مختلف اجتماع و طرح و تبیین نقطه نظرات آنان در جامعه و نیز چگونگی رفتار آنان با بانوان به ویژه همسر و دخترانشان، بسیاری از ابهامات و شبهاتی که در خصوص حقوق، وظایف و تکالیف زنان در جامعه وجود داشت، پاسخی روشن داده شد، که میبایست در تمامی شؤون زندگی فردی و اجتماعی ما به کار گرفته شود.
در این بخش، نگاهی کوتاه به نحوه رفتار پاره تن امام، استاد شهیدمرتضی مطهری با همسر گرامیشان خالی از لطف نخواهد بود. همسر ایشان میگوید:
«در مدت 26 سالی که با ایشان زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار میکردند، با صدای متین و چهره خندان، به طوری که من با یک ارادت و عشق خاصی کار میکردم و علاقه شدید ایشان به من و محبتهایی که میکردند، مرا در انجام کارهای منزل رغبت و شوق عجیبی میبخشید. من بسیار کم سن و سال بودم که به منزل ایشان آمدم. ولی با همه آن کمی سن، هیچ وقت یادم نمیآید که از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم. بسیار مهربان و با گذشت بودند، و به آسایش و راحتی من و بچهها اهمیت میدادند. آنقدر با من صمیمی و نزدیک بودند که رنج و ناراحتی مرا نمیتوانستند تحمل کنند. یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روزی با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیکیهای سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچهها خواب هستند، ولی آقا بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت: همه روحانیون این قدر خوب هستند! بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند، بچهها هنوز خوابند. با تأثر به من گفتند: میترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید.
همسر شهید مطهری میگوید: یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روزی با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیکیهای سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچهها خواب هستند، ولی آقا بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت: همه روحانیون این قدر خوب هستند! بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند، بچهها هنوز خوابند. با تأثر به من گفتند: میترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید. |
یک وقت هم من و ایشان به سفر کربلا رفته بودیم. وقتی به خانه برگشتم، دو سه تا از بچهها خواب بودند. ایشان ناراحت شدند و با بچهها دعوا کردند که چرا وقتی مادرتان از سفر کربلا برگشته، همه شما به استقبالش نیامدید؟! بسیار مهربان بودند. بعد از چندین سال زندگی، همان مهر و محبت روزهای اول ازدواج بین ما برقرار بود. روزهای پنجشنبه و جمعه وقتی ایشان به قم میرفتند، من لباسهایشان را میشستم و مرتب میکردم. اتاقشان را منظم میکردم و منتظر میماندم تا برگردند. خلاصه هرچه از صفا و محبت و تقوای ایشان بگویم، کم گفتهام. ایشان از تمام مسائل خانه خبر داشتند و در بیشتر کارها به من و بچهها کمک میکردند. ایشان بزرگترین حامی و هادی من و بچهها بودند. بیشتر صبحها چای درست میکردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم. از ظلم به زنها بسیار ناراحت و منقلب میشدند. همیشه میگفتند: زن نباید استثمار شود.
رفتار محترمانه و صمیمانهای بین من و ایشان بود. ایشان به خانمها خیلی احترام میگذاشتند و همیشه میگفتند زن در جامعه ما خیلی استثمار میشود. یک بار که برای معالجه مرحوم علامه طباطبائی قدسسرّه با ایشان به خارج از کشور رفته بودیم، عدهای از دخترها و خانمهای دانشگاهی پیش ما آمدند و به آقا گفتند: علمای اسلام به زنهایشان چندان احترام نمیگذارند و اسم آنها را همیشه با نام «بیادبی!» و چیزهای دیگر میبرند، آنها را در هیچ کاری شرکت نمیدهند.
آقا جواب دادند: خیر، اینطورها نیست؛ و خیلی از حقوق زن در اسلام صحبت کردند؛ از جمله گفتند: اسلام حق بسیار زیادی برای خانمها قایل شده که حتی میگوید، وظیفه ندارد به بچه خودش هم شیر بدهد، چه برسد به کارهای دیگر.
یادم هست وقتی ایشان کتاب «نظام حقوق زن» را مینوشتند، گاهی راجع به این موضوعات با من صحبت میکردند. ایشان از رنج و ظلم به یک زن خیلی ناراحت میشدند و آن را ننگی بر مردان میشمردند و البته نظر ایشان را درباره زن مسلمان میتوانید از لابلای کتابهایی که نوشتهاید، پیدا کنید. من خودم پیش ایشان قرآن و عربی یاد گرفتهام. بچهها هم عربی و درسهای دیگر را از ایشان یاد گرفتهاند. چند سالی بود که من عربی را فراموش کرده بودم. همین اواخر ایشان یک کلاس در منزل برای ما گذاشته بودند که من و دخترها و یکی از دامادها و نیز پسرها جامعالمقدمات میخواندیم. ایشان آن قدر مهربان بودند که خدا میداند. عاطفه و مهر عجیبی بین ما بود. در بین حرفهایشان از عرفا و مقرّبان درگاه خداوند و اولیای خدا حرف میزدند و بدون این که مستقیماً با من حرف بزنند، به صورت مثالهای ساده و پرمعنا مرا به تقوا و فضیلت دعوت میکردند.(11)
پینوشتها:
1- پا به پای آفتاب، ج 1، صص 92و 97.
2- مجله زن روز، ش 892، مصاحبه با خانم نجم السادات طباطبایی.
3- مصاحبه با عبدالباقی طباطبایی، آرشیو بنیاد شهید قدوسی، نوار دوم.
4- مجله زن روز، ش 892.
5- همان.
6- همان.
7- مهر تابان، ص 25.
8- زن روز، 892.
9- عروة الوثقی، ش 111.
10- مکتب اسلام، سال 21، ش 10، دیماه 1360.
11- گفتگو با همسر شهید مرتضی مطهری، به نقل از کتاب سرگذشتهای ویژه، ج 2، صص 108 تا 11